ارشیدای ملوسم
سلام جیگر مامانی ، سلام عسل، سلام طلا، سلام عشق من
ارشیدای مامانی الان دقیق نه ماه و دو هفته اشه.اومدم اینجا یکم از شیرین کاریهاش و کلمه هایی که به زبون میاره بگم
خوشکل مامانی خیلی خیلی دوست داشتنی تر شدی خیلی ...جوری که اگه بابات از سرکار بیاد تو خواب باشی ردخور نداره بیدارت نکنه و باهات بازی نکنه، هرچند تا درو باز کنه بیاد داخل تو چشماتو باز میکنی. شروع میکنی به خودتو لوس کردن و خندیدن، باباتم تا میتونه بوست میکنه و باهات بازی تو هم صدات در نمیاد بسکه جیگریییییییییییییی
الهی دورت بگردم که هر وقت میرم تو اشپزخونه سریع پشت سرم میای و هرجا میرم پشتمی منم در کابینت رو باز میکنمو تو هم با ظرفای داخلش سرگرمی تا من با خیال راحت به کارام برسم، با اسباب بازیهاتم چنان سرگرم میشی که من بازم میتونم غذا درست کنم و جمع و جور.وقتی مشغول بازی هستی با خودت حرف میزنی جیغ میکشی میخندی کلا دیدنی میشی و خوردنی.ددددد ببببببببب تتتتتتتتت نننننننن مممممم امروز دیگه میگفتی او او او خخخخخخ خیلی باحال میشدن لبات
عاشق مسواکی خخخ عاشق بستنی عاشق کشیدن موهای مامانیت تا میبینی جیغ میزنمو میگم نکش میخندیو لج میکنی و بیشتر حمله میکنی سمت موهامو میکشیو میخندی چشم سفید لجباز مامانی.