برای اولین بار تکون های دخملم رو حس کردم
سلاااام به همه ی دوستام و مامان های عزیز
سلام به دخمل ناز و عزیز و عسل خودم
خوبی مامانی؟جات راحته؟مامان که با حرکات هاش اذیتت نمیکنه هااااان؟الهی فدات بشم همه ی زندگیه من...نفسم...بخدا تنها دلخوشیم بعد بابایی شدی....عزیزم من و بابا بی صبرانه منتظر ورودت به این دنیاییم.پس قول بده خوبه خوب بزرگ بشی و سالم و سلامت بیای بغلم.الهی مامان فدات بشه .....اصلا باورم نمیشه منم دارم مامان میشم واااای از شوق و ذوق تو همش جلو اینه ام روز به روز شکممو نگاه میکنم و شاهد جلو امدنش هستم وای که چه کیفی میده...شکمم جلو اومده و منم همش تو خونه راه میرم و بهش نگاه میکنم و لذت میبرم. کوچولو موچولو ی مامان نمیدونم چه بلایی سر اشتهای مامانت اوردی که همش باید یه چی بخورم و به خاطر تو گلم اومدم سر وزن اولم همون وزنی که رژیم رو شروع کردم.چون از گل وجود تو هست به فال نیک میگیرمشو ناراحت نمیشم و همش به فکر بعد از زایمانم همستم که واسه کم کردن همه ی اضافه وزنم میشم پایه ثابت اینجااااا.....از الانم واسه اون موقع رقیب میطلبیم......
یه خبر خوووووووووووووووووووووووووووووب توی 19 هفته و 6 روز
دیشب چهارشنبه 11 تیر ساعت 1:30 بامداد من برای اولین بار حرکت دخملم رو تو شکمم احساس کردم ووووااای همون موقع چشمهام پر اشک شد و دستمو گذاشتم رو دلم انگار دنیا رو بهم دادن چنان به وجد اومده بودم انگار خوشبخت ترین ادم رو دنیا من بودم.چه حسی قشنگ تر از این حس ....ایشالله نصیب همه ی اونایی که دوست دارن بشه الهی امین.واقعا بهترین لحظه ی عمرم همین لحظه بود و هست.از دیشب سریع یک شیرینی یا شکلاتی میخورم و به پهلو چپ میخوابم منتظر تکون های فرشته ام میشم....اما بیشتر موقع ها تو ذوقم میخوره و نی نی خوابه خوابه......و مطمعنم از این به بعد دیگه تکون هاش رو خواهم فهمید...خدایا مواظب فرشته کوچولوم باش.