وارد سه ماهه ی سوم شدمممممممممم

سلام به دخمل گلم...سلام به همه ی امیدم...سلام به همه ی زندگیم.

امروز یا بهتره بگم دیروز جمعه وارد ماه هفت شدم... یعنی سه ماهه ی سومم....تا حالا دو سوم  راه رو با همه ی خوبیهاش و سختی هاش پشت سر گذاشتم و چقدر زود گذشت ، انگار همین دیروز بود که بی بی چکم مثبت شد و از خوشحالی داشتم بال در می اوردم.خلاصه دوران خوب و شیرینی هست و کاش هیچ وقت تموم نشه...تکون خوردناش...وول خوردناش....خواب بودنش...سکسکه هاش...همه و همه ی ثانیه های با اون بودن برای من بهترین زمان و خاطره و  بهترین رویاست.از خدا ممنونم بابت این لطف بی دریغش که شامل حال من کرد و اجازه داد تا منم این همه قشنگی رو ،این همه هیجان رو تجربه کنم و شاد باشم.این شش ماهی که گذشت توی این 28 سال زندگیم بهترین لحظات زندگیم بود و احساس کردم به خاطر وجود این فرشته ی توی دلمه که  اینقدر امیدوارانه شبها به امید دیدن یه صبح زیبا چشمام رو باز میکنم.

فرشته ی من .....ایدای من ....تمام زندگیم....عاشقانه رئستت داریم و بی صبرانه منتظر حظورت در این خانه ی عشقمون هستیم.میخوام هر چه زودتر ببینمت...میخوام هر چه زود تر با صدای خنده ها  و گریه هان سکوت دونفره ی این خونه رو بشکونی و من و باباتو از تنهایی نجات بدی.دوستت داریم

عزیز جون و بابا حاجی و مامان جون و بابا جون و عمه ها و خاله هات  همه اش دارن از ایدای من حرف میزنن و منتظرتن. مامان جون و بابا جونن از همین هفته شروع کردن به خریدن سیسمونی واسه ی گل دخترم .....وای که چه حالی میده وسایلتو تو اتاقت چیدن...خدایا مواظب کوچولوی من باش و این 3 ماه باقیمانده هم همراهمون باش تا به سلامت ایدای من به دنیا بیاد.