خاطرات 31 تیر 92
سلام به همه ی دوستای خوبم
قراره اینجا خاطرات هر روزمون را بنویسم ،اما باید اعتراف کنم که نویسنده ی خوبی نیستم
از همون بچگی ، تو نوشتن خاطرات مشکل داشتم در صورتی که دوست داشتم بنویسم اما
برام کار سختی بود، حالا که روزها پشت سر هم میان و میرن ، وسال ها هم همینطور و از
انجا که که ادم رفته رفته گذشته ی خود رو فراموش می کنه پس چقدر خوبه که برگی از
زندگی در حال گذر را برای دلگرمی در اینده داشته باشیم. نمیدونم از کجا شروع کنم ،از
چی اول بگم،از خودم،همسری،گذشته،دانشگام،مجردی به هر حال کاشکی از خیلی وقت
پیشا این وبلاگ رو راه انداخته بودم.مسلما تا الانم تو نوشتن کلی واسه خودم پیشرفت
کرده بودم.از دیروز میگم ٣١ تیر که دومین سالگرد ازدواجمون بود ،خیلی خوش گذشت
،همسری زود از سر کار اومد ،ی دوش گرفت و بعدش با هم رفتیم بیرون کیکی رو که
سفارش داده بودم رو گرفتیم اوردیم خونه گذاشتیم ، بعدش رفتیم رستوران جاتون خالی
یه ماهی شکم پر خیلی باحال زدیم به بدن و بعدش کادومو که یک ادکلن خوش بو گرون
بودو بهش دادم ،و مرتضی هم گفت کادوت محفوظه و تو راهه،ما که نفهمیدیم چیه. هر
وقت فهمیدم بهتون میگم.شب خوبی بود و حیف که زود تموم شد.