ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

ارشیدای مامانی

سرماخوردیه سخت ارشیدا

1394/2/1 2:01
نویسنده : مامان سمانه
324 بازدید
اشتراک گذاری

ارشیدای من بعد از اینکه از مسافرت عید برگشتیم....سرماخورد و خیلی دخترم اذیت شد.اولش که فقط ابریزش بود که شربت سرماخوردگی بهش میدادم اما یک هفته بعدش دیگه تب و سرفه هم بهش اضاف شد.یک روز کامل بیقراری کردی که همش بغل بابایی بودی و توی پتو میگذاشتیمتو تابت میدادیم تا بلکم یذره بخوابی.عزیزم خیلی سخت بود برای ما دیدن تو توی مریضی و بیحالی. من که چند بار گریه کردم.وقتی ساعت دو نصف شب حالت بدتر شد با بابایی بردیمت دکتر و داروهاتو همون شب گرفتم و شروع کردم به پاشویه کردنت...خدا هیچ بچه ای رو مریض نکنه واقعا برای مادر و پدر هیچ چیر از این بدتر نیست.خلاصه دو روز تمام اوج مریضی دخملمون بود که با دادن دارو هاش سر وصت و پاشویه کردنش تونستیم یکم نفس راحت بکشیم.الان که دارم مینویسم یکم اردیبهشت است ساعت ۲بامداده و هم دخمل نازم و هم همسری عزیزم کنارم خواب هستن.خدایا هر دوشون رو برای من حفظ کن.صدای نفسهای جفتتون زندگی بخش منه.

همسرم مرتضی بارها بارها بارها ت گفتم و اینجا. هم مینویسم تا دخترمون هم بدونه که برای من خیلی عزیزی و خیلی خیلی دوستت دارم.واقعا برای بهتر زندگی کردنمون تمام سعی خودتو میکنی و ما این ارامش و راحتی زندگیمون رو مدیون تو هستیم.چرا که بیشتر کارها که قبل ارشیدا من کمک حالت بودم الان به تنهایی رو دوشته. واقعا ازت ممنونم. و دستت رو میبوسم عشقم.من و ارشیدا به داشتنت افتخار میکنیم. روز مرد هم نزدیکه.... پیشاپیش روز مرد رو اول به پدر و همسر خودم و بعد به تمام پدرها ی دنیا تبریک میگم.

پسندها (1)

نظرات (0)