ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

ارشیدای مامانی

مگه.....

1392/8/21 14:32
نویسنده : مامان سمانه
147 بازدید
اشتراک گذاری

*
*اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند*
*دیگر گوسفند نمی درند*
*به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...*
* *

**
**اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!*
**
* *
*می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*
* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد *
*بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... *
*بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . *
*تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. *
*تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود *
*و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!*

* *
*این روزها به جای" شرافت" از انسان ها *
* فقط" شر" و " آفت" می بینی !*
* *
* *
*راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب*
* *
* *
*می‌دونی"بهشت" کجاست ؟ *
*یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! *
*بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...*
* *
* *
*وقتی کسی اندازت نیست *
* دست بـه اندازه ی خودت نزن...*
* *
* *
*این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،
بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا
*
*بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان *
*بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو......*
* *
* *
*ماندن به پای کسی که دوستش داری *
* قشنگ ترین اسارت زندگی است !*
* *
* *
*می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما*
* بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...*
* *
* *
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!*
**
* *
*مگه اشك چقدر وزن داره...؟ *
*که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم...*
* *
* *
*من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم ...*
* یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم *
* ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...*
*و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

mt1972
21 آبان 92 15:18
وای سمانه فوق العاده بود فوق العاده تو چقدر خوش سلیقه ای دختر این جمله اخرش رو یه دفعه یکی از دوستام برام فرستاد ولی نمی دونستم قبلش اینقدر قشنگه .دستت درد نکنه خیلی خوب بود.
شیوا
21 آبان 92 16:00
سلام عزیز دلم ببینم این کامنت ارسال میشه یعنی چند شبه پشت سر هم فقط نیم ساعت تلاش میکنم کامنت ارسال بشه آخرش هم نمیشه و کلی حرص میخورم مث اینکه حال و احوالت ابری شده خدایی نکرده از نوشتت میگم ایشالا دلت همیشه شاد و لبت خندان باشه
شیوا
21 آبان 92 16:01
هووووووووورا بلاخره موفق شدم
شیوا
21 آبان 92 16:02
امیدوارم مث یه دختر خوب و مامانی نشسته باشی سر پایان نامه ات
سمیرا
21 آبان 92 16:53
رها
22 آبان 92 16:02
سلام سمانه جون ممنون که بهم سرزدی عزیزممممم
mt1972
23 آبان 92 13:19
سلام سمانه جونم خوبی مادر؟ ایشالله دیگه حسابی بیدار بیداری ومشغول درس خوندن افرین عزیزم.
zed
23 آبان 92 14:52
Vaaaaaay samane cheghad etefagh barat oftade.in chandvaghte... Ghazie bokhariiii.....khoda ro shokr ke bekheir gozasht :o adam hichvaght fekr nemikone in etefagha baraie atrafiane khodesh biofte,khoda ro shokr ke salemi Azizam...
یلدا
24 آبان 92 9:53
سمانه بانو در چه حالی؟ پایان نامه چی میگه؟ خوبی؟ ردیفی؟ هنوز لاغری؟ بی خبر نمونیم ازت... مرسی که میای...
mt1972
24 آبان 92 14:01
سلام دخمل گلم خوبی ؟سمانه اگه می خوای باردار بشی حتما از چند ماه قبلش مرتب مولتی ویتامین بخور یادت نره عزیزم.
نیلوفر
24 آبان 92 16:03
سلااام...خوشبحالت که تونستی وزن کم کنی.... منم خیلی لازم دارم این کارو بکنم ولی اصلا ارادشو ندارم ...کلاس رفتم و گزاشتم کنار ...خیلی بده....نمیدونم چکار کنم....وزنمم بالاست واقعا
سمیرا
26 آبان 92 8:43
پس تو کجاااااااااااااااااااااااااااااایی؟
zed
27 آبان 92 8:07
من اومدم تو غيب شدي؟کجايييييييييييی؟
نگین
27 آبان 92 22:31