احساس درونیم
سلام به همه دوستای گل خوددددددم...... امروز صبح که از خواب پاشدم یه حرکت هایی رو خیلی خفیف تو دلم حس کردم واای خدا خیلی ذوق کردم و دستمو گذاشتم رو دلم کلی باهات حرف زدم....خیلی حس قشنگی بود خیلی....... هرچند هنوز اونجور که باید نمیتونم احساسی برخورد کنم و مدام باهات حرف بزنم چرا که زیاد حست نمیکنم و فقط همیشه نگران اینم که چیزای خوب و مقوی بخورم و حرکت های ناگهانی انجام ندم که خدایی ناکرده برات اتفاقی بیفته. یکم از حال و روز بابات واست بگم دخمل خوشکلم، بابات این روزا خیلی سرش شلوغه و مدام درگیر انتخاب یه اسم خوب واسه تو که همه دلخوشیش شدی میگرده...همش تو اینترنته و انواع اسمارو تو خونه صدا میزنه ببینه کدوم به دل میشینه...از رو...
نویسنده :
مامان سمانه
13:33