ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

ارشیدای مامانی

واما دوباره جنسیت......

1خردادرفتم سونو سه بعدی نینیم از همه لحاظ سالم و نرمال بود سن جنین : 18 هفته و دو روز وزن :  230 گرم جنسیت : دختر طول سرویکس :  41mm خیلی باحااال بود دیدن تمام اعضای بدن و حرکات کوچولوم خدا نصیب همه بکنه این لذت رو و اما اینبار جنسیت رو گفت دختر و من خیلیییییییییییییییی تعجب کردم....
3 تير 1393

متن جالب

امروز کسی باش که واقعا آرزو داری مهربان و باگذشت ساده و شفاف پاک و خالص با انعطاف و مدد رسان رنج و نگرانی را کنار بگذار به لحظات زندگی چنان ارزش بده که آرزو داری امور را از این پس همان طور به پیش بروند درک کن که با خودخواهی و خود پسندی درد جسمانی و رنج روانی را برای خود تدارک می بینی "زندگی کن با مرام های واقعی چون محبت وعفو وجودی عاشق از خواسته نفس رها شو و در وجود خویش به جای رنج دادن و ناسپاسی به دنبال شوق و امید باش" فقط یک روز بی ضرر باش و برای همگان مفید باش حقیقت را دریاب نیت کلام و کردار و گفتارت را آرامش بده اگر باورت نکردند نهراس بر ناتوانی خود برای رسیدن به خواستهای مهر آمیزت غلبه کن چنان با مح...
16 خرداد 1393

فرشته کوچولوم دختره

سلام دوستای گلم خیلی وقته به اینجا سر نزدم ....خیلی دلم برای اینجا و شما دوستای گلم تنگ شده...تنبلی رو اگه خدا بخواد گذاشتم کنار و گفتم از حال و احوال خودم و نی نی امچند سطری بنویسم... اول از همه باز هم خئای هودم رو شکر میکنم که سونو ان تی و ازمایش خون ان تیم خوب بود و وقتی نشون دکترم که یزده دادم گفت همه چیش خوبه و وقتی از جنسیتش سوال کردم خیلی تلاش کرد تا بفهمه اما گفت هنوز زوده و احتمال زیاد دخترههههههه......ما هم نه گذاشتیم و نه برداشتیم به هر  کی که منتظر خبر بود زنگیدیم و گفتیم دختره....باباش که خیلی خوشحاله و ذوق میکنه و همش دنبال اسم خوشکل واسش میگرده... عزیزم ...نفسم ....فرشته ام خوشحالم خوشحالم از اینکه تو و...
15 خرداد 1393

اولین سالروز تولدم که فرشته ای در وجودم در حاله رشده

سلام دوستای گلمممممممممم امروز 13 اردیبهشت تولد من بود ...روزی که با تمام تولدهای قبلیم فرق داشت...روزی که 28 سالم شد...روزی که یک فرشته کوچولو در وجودم قرار گرفته...روزی که با تمام روزام متفاوت بود.....با تمام 13 اردیبهشت های قبل.....خدایا ازت ممنونم که این لحظات خوب رومیتونم حس و درک کنم...خدایا خیلییییییی خوشحالم خیلی...باورش برام سخته که پاره ی تنم کم کم داره بزرگ میشه.هیچ وقت این روز رو و این سالروز تولدم رو فراموش نمیکنم...چراکه دیگه از این به بعد دیگه تنها با همسری نیستیم و یه فرشته به جمعمون اضافه میشه...خدایا همیشه مواظبش باش. امروز رفتم سونو و سن جنینمو 11 هفته حساب کردن....باورم نمیشد جوانه های دست و پاشو دکتر بهم نشون داد ک...
14 ارديبهشت 1393

من و نینیم وارد هفته دهم شدیم

کودک شما چگونه تغییر می کند؟ كودك شما دیگر یك رویان كوچك نیست! هرچند او بزرگتر از یك خرما نیست، یعنی طول بدن او از فرق سر تا انتهای بدن تنها در حدود 2.5 سانتی متر یا كمی بیشتر است و كمتر از 8 گرم وزن دارد، اما بحرانی ترین مرحله رشد خود را پشت سر گذاشته است. اكنون مرحله موسوم به دوره جنینی آغاز شده است، كه در این مرحله، بافتها و اندامهای بدن او به سرعت رشد كرده و كامل می شوند. اكنون اندامهای حیاتی او شامل كبد، كلیه، روده ها، مغز و ریه ها در محل خود قرار داشته و در حال آغاز كردن فعالیت خود هستند؛ هر چند این اندامها در ادامه دوران حاملگی به رشد خود ادامه می دهند. كبد او به ساختن گلبولهای خونی مشغول است و دیگر به كیسه زرده كه قبلا این سلولها ر...
3 ارديبهشت 1393

مادرم روزت مبارک....

  روز مادر مادر عزیزم ،وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. دوستت دارم مادر مهربانم ...
30 فروردين 1393

اصلا باورم نمیشه....

اصلا باورم نمیشه ...خدایا خیلی بزرگی خیلی...فکر کنید یه موجود ریز و کوچولو تو وجود من داره شکل میگیره و هر روز بزرگ و بزرگ تر میشه...وای خدا اصلا باورم نمیشه منو لایق مقام مادر بودن دونستی هرچند هنوز فرشته ام رو بغل نگرفتم اما این حسو گذاشتی که تجربه کنم.یکی از بهترین و احساساتی ترین مراحل زندگیم رو دارم میگذرونم .خدایا صد هزار مرتبه شکرت. هنوزه که هنوزه باورم نمیشه دیگه من خودم نیستم بلکه یک موجود زنده رو هم با خودم دارم و تمام امید و ارزوم شده این فسقلی....همسرمم همین حس ها رو داره اما کم تر چرا که هنوز درست و حسابی حسش نکرده و هنوز اولای حاملگیمه. خوب از اوضاع جسمی و روحیم بگم که خیلی بی حال و کسل تشریف دارم و همش دوست دارم یه جا دراز...
30 فروردين 1393

خدایا مواظب فرشته کوچولوم باش

سلام بچه ها چند روز نیومدم منو ببخشین خیلی بیحال شدم همش ترجیح میدم بخوابم یا دراز بکشم و تی وی نگاه کنم.بارداری حسابی تنبلم کرده ...امروزم مثل روزای دیگه ام میخواست با بی حوصلگی و خواب سپری بشه که دیگه گفتم بسه و بلند شدم کل خونه رو جارو و گردگیری کردم و اشپزخونه رو مرتب کردم و شروع کردم به ریختن لباسا تو ماشین لباسشویی که هنوز خیلی لباس نشسته مونده که تا شب تمومش میکنم... دیشب خیلی حالم بد بود وقتی ساعتای ١١ از خونه مامانم اومدیم خونمون هر چی خورده بودم اونجا اومده بود تو حلقم وااای چه حسه بدی بود خدا کنه همه ی اونایی که دلشون بچه میخواد حامله بشن اما این ویارای سخت و نفس گیرو نداشته باشن ...فعلا اوضای من خوبه فق بعضی وقتها مخصوصا غروب...
24 فروردين 1393