ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

ارشیدای مامانی

یک شب شیک....

سلام دخملم  ...خوبی ؟مامانی که اذیتت نمیکنه؟هاااان...جات راحته..الهی فدات بشم امروز بابایی ساعت 8 شب از سر کار اومده ازونجایی که منو کلافه و بی حوصله دید گفت اماده شو شام بریم بیرون از یک طرف به خاطر تو دخمل زیر دلم درد میکرد از طرف دیگه دوست داشتم با بابایی یک شب خوش و فراموش نشدنی داشته باشم ...به همین خاطر اماده شدم و با هم رفتیم جات خالی دلی از غذا در اوردیم.و کلی با هم حرف زدیم و خیال بافی کردیم و از تو دخمل نازمون حرف زدیم.بعدش یک گشتی تو شهر زدیمو او حسابی از هوای خنک شب لذت بردم و تند تند ریه هامو از هوا پر میکردم و نفس های عمیق میکشیدم.خلاصه که کلی خوش گذشت و کلی روحیه ام عوض شد ...وقتی اومدیم خونه بابایی که از خستگی روی ...
9 شهريور 1393

وارد سه ماهه ی سوم شدمممممممممم

سلام به دخمل گلم...سلام به همه ی امیدم...سلام به همه ی زندگیم. امروز یا بهتره بگم دیروز جمعه وارد ماه هفت شدم... یعنی سه ماهه ی سومم....تا حالا دو سوم  راه رو با همه ی خوبیهاش و سختی هاش پشت سر گذاشتم و چقدر زود گذشت ، انگار همین دیروز بود که بی بی چکم مثبت شد و از خوشحالی داشتم بال در می اوردم.خلاصه دوران خوب و شیرینی هست و کاش هیچ وقت تموم نشه...تکون خوردناش...وول خوردناش....خواب بودنش...سکسکه هاش...همه و همه ی ثانیه های با اون بودن برای من بهترین زمان و خاطره و  بهترین رویاست.از خدا ممنونم بابت این لطف بی دریغش که شامل حال من کرد و اجازه داد تا منم این همه قشنگی رو ،این همه هیجان رو تجربه کنم و شاد باشم.این شش ماهی که گذ...
8 شهريور 1393

وارد هفته 26 شدم

سلاااااااااااااااااااااااااااام دخملیه گلم...خوبی مامان...عزیزم الان که دارم مینویسم داری با پاهای کوچولوت به شکمم ضربه میزنی عزیززززززززززززم نکنه جات داره تنگ میشه الهی من بمیرمممممم برات...امروز وارد هفته ی 26 شدی و یک هفته دیگه وارد سه ماهه ی سوم میشی...از این بابت واقعا خوشحالم چرا که دیگه توی ماه هفت از همه نظر نقریبا کامل شدی و در شرایطی بیرون از رحم هم میتونی به زندگیت ادامه بدی و این واقعا خوشحال کننده هست و تمام نگرانیام تا حد زیادی کم میشه.روزها مثل برق و باد میان و میرن و من وتو بیشتر بیشتر با هم اخت میشیم وای که چه لذتی داره وقتی که تو توی شکمی انگار معجزه است و باورنکردنی چرا که خیلی وقتها که بهت فکر میکنم میخوام دیووونه بشم از...
25 مرداد 1393

وارد هفته 25 شدممممم

سلام دخمل گلممممممممممم خوبی نفسم...خوبی جیگرم....خوبی وروجککککک من.....حسابی داری تو دل مامانی شیطونی میکنیاااااا...جات که خوبه نازم اره...جات تنگ نشده برات هنوز عزیزم....همین الانم که دارم مینویسم تو داری وول میخوری و لگد میزنی....هنوز 6 ماهمه اینجوری تکون میخوره شکمم از تکونات وای به حالم تو ماههای بالاتر .....عزیزم شبها خواب ندارم همش دارم وول میخورم .... همش از این پهلو به اون پهلو میشم...و همش دارم سعی میکنم یه موقعیت خوب پیدا کنم و همونطوری بخوابم....و پیدا کردن یه موقعیت خوب که اذیت نشم سخته....گاهی وقتها پهلوهام درد میگیره و یه کم به پشت میخوابم و دوباره میرم به پهلو اخه میگن خوبه و خونرسانی به جنین اسانتر میشه.خلاصه خوا شبهای من...
18 مرداد 1393

دلخوشیه من تو این روزها....

سلام به دوستای گلم امروز 12 مرداد93 ...حالم خوبه بهتر از همیشه....دخملمم خوبه خداروشکر.... این روزها تمام دلخوشیه من تکون هایی عزیزه دلمه که گاه و بیگاه من رو ذوق زده و خوشحال میکنه...خیلی حسه قشنگیه  خیلیییی..از خدا بابت این هدیه ی با ارزش واقعا ممنونم که بزرگیش رو بیش از پیش بهم نشون داد.وقتی یک روز از صبح مشغول کار و روزمرگی هستم و وقتی میام که استراحت کنم و به پهلو میخوابم فقط تکون های توی نازم هست که تمام خستگی و گرما رو ازم دور میکنه و ناخداگاه لبخند رو به لبام میاره و دستم رو روی دلم میازرم و ازت تشکر میکنم که هستی و واست بهترین ها رو میخوام. کار هر روز من شده جلو ی اینه وایسادن و به شکمم قلمبه ام خیره شدن هر روزززززز هر رو...
12 مرداد 1393

وارد 23 هفته شدم

سلام به همه ی دوستای گلممممم سلام به دخمل خوشکل و ناز خودم...خوبی مامان فدات بشه الهییی..عزیزم جات راحته ناااززم...هفته ی اخر ماه پنجم هستم و روزها مثل برق و باد دارن میگذرررن و این دخمله منه که داره روز به روز اماده تر میشه واسه ی ورودش به این دنیاا.خدایا هواشو داشته باش و مواظبش باش....گلم خیلی کوچولو هست مامان فداش بشه.چند تا لباس خیلی خیلی ناز واست خریدم نفسم و بی صبرانه منتظرم که تو تنت ببینم عزیزززم...بابایی هم خیلی هواتو  داره و خیلی مراعات مامانتو میکنه و هر کاری باشه برام اسایش جفتمون انجام میده دخملم. همه چی خوبه و خبر خاصی هم نیست...دخملم فردا خاله محدثه ات با شوهرش از کرج میان بعد 40 روز میخوام ببینمشون خیلی خوشحالم و ...
4 مرداد 1393

برای اولین بار تکون های دخملم رو حس کردم

سلاااام به همه ی دوستام و مامان های عزیز سلام به دخمل ناز و عزیز و عسل خودم خوبی مامانی؟جات راحته؟مامان که با حرکات هاش اذیتت نمیکنه هااااان؟الهی فدات بشم همه ی زندگیه من...نفسم...بخدا تنها دلخوشیم بعد بابایی شدی....عزیزم من و بابا بی صبرانه منتظر ورودت به این دنیاییم.پس قول بده خوبه خوب بزرگ بشی و سالم و سلامت بیای بغلم.الهی مامان فدات بشه .....اصلا باورم نمیشه منم دارم مامان میشم واااای از شوق و ذوق تو همش جلو اینه ام روز به روز شکممو نگاه میکنم و شاهد جلو امدنش هستم وای که چه کیفی میده...شکمم جلو اومده و منم همش تو خونه راه میرم و بهش نگاه میکنم و لذت میبرم. کوچولو موچولو ی مامان نمیدونم چه بلایی سر اشتهای مامانت اوردی که همش باید ی...
12 تير 1393

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان مبارک

این ماه رمضان برای من  با تماممممممم ماه رمضونای سالهای قبل فرق میکنه...این ماه رمضان یکی از شیرین ترین و به یادماندنی ترین ماهی هست که هرگز فراموشش نمیکنم چراکه یه کوچولو تو دلمه و همین این ماه رو واسم خاص کرده....خدایا این بزرگترین هدیه رو قبل از سال تخویل بهم دادی و شد بزرگترین عیدی سال 93 که ازت گرفتم واقعا ممنونم ازت همیشه شکرگذارت....و امروز که اولین روز ماه مبارک رمضان است ،دخمل طلای من دقیقا 19 هفته و دو روزشه.هرچند نمیتونم و نباید به خاطر این فرشته روزه بگیرم اما سحر ها رو بیدار میشم و از اون حس و حال قشنگش بهره میگیرم و دعاهاشو گوش میدم و یک لیوان شیر میخورم و میخوابم.واقعا اون لحظه یکی از عرفانی ...
8 تير 1393

احساس درونیم

سلام به همه دوستای گل خوددددددم...... امروز صبح که از خواب پاشدم یه حرکت هایی رو خیلی خفیف تو دلم حس کردم واای خدا خیلی ذوق کردم و دستمو گذاشتم رو دلم کلی باهات حرف زدم....خیلی حس قشنگی بود خیلی....... هرچند هنوز اونجور که باید نمیتونم احساسی برخورد کنم و مدام باهات حرف بزنم چرا که زیاد حست نمیکنم و فقط همیشه نگران اینم که چیزای خوب و مقوی بخورم  و حرکت های ناگهانی انجام ندم که خدایی ناکرده برات اتفاقی بیفته. یکم از حال و روز بابات واست بگم دخمل خوشکلم، بابات این روزا خیلی سرش شلوغه و مدام درگیر انتخاب یه اسم خوب واسه تو که همه دلخوشیش شدی میگرده...همش تو اینترنته و انواع اسمارو تو خونه صدا میزنه ببینه کدوم به دل میشینه...از رو...
8 تير 1393