ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

ارشیدای مامانی

شروعی دوباره

سلااااااااااااااااااااااااام دوستای من اه ه ه ه ه ه اعصابم خورده این بلاگفا چش شده اخه ؟؟؟به هیچ کدومتون نمیتونم نظر بذاررررم از صبح بیشتر از ١٠٠ بار امتحان کردم.دلم برای همتون تنگ شده. سمیرا جونم شرمنده دختر نتونستم به موقع بیام اعلام وزن ،ایشالله هر وقت سرم خلوت شد میام تو مسابقه ات گلم.دوستت دارم . افرین داری خوب پیش میری عزیزم رها جونننننم اگه بدونیییی چقدر دلم برات تنگ شده بود.خوبی عزیزم؟ ممنون از اینکه به یادم بودی خانمی.راستی به خاطر مطالب وبتم که عالی بودن ممنوووووووووووووووونم.دوستت دارم. سودابه جونم و یلدا جونم شماهارو هم دوست دارم و ازتون ممنونم که وقتی نبودم یادم کردین.و تبریک به شما که با اراده دارین خوب پیش میرین....
3 آبان 1392

من اومدممممممممممممم

سلاااااااااااااام به همه ی دوستای با معرفتم که با اینکه نمیتونستم بیام اینجا باز هم مرتب به من سر زدن و لطف و مهربونیشونو تمام و کمال به من نشون دادن، واقعا از همتون ممنونم و از اینکه شما رو دارم احسااااس فوق العاده خوبی دارم.همتون رو میبوسم عزیزای من و اما معذرررررررت بابت اینکه اینجا نتونستم بیام بنویسم و شما رو منتظر گذاشتم.به بزرگواری خودتون ببخشید .از عید قربان تا الان خیلی سرم شلوغ بود ،مهمونای مامانم و مهمونای مادر شوهرم از یک طرف و از طرف دیگه پایان نامم که خداروشکر از یک مرحله ی سختش به خوبی رد شدم. حالا باید تمرکزمو بذارم روی فصل ١ و ٢ که خیلی هم وقتگیره، خلاصههههههه یک پام خونه و مطالعه مقاله بود و یک پامم دانشگام که ...
1 آبان 1392

خوابم میاد 23 مهر

سللاااااااااااااااام عید قربان بر شما دوستان عزیزم مبارررررررررررررک اومدم بگم که حالم خوبه امروز رفتم پیش استاد راهنمام و قرار شد واسه هفته ی دیگه یک سری مطالب جدید سرچ کنم و ببرم پیشش تا ببینه و تایید کنه. خلاااااصه کلی کار  دارم از طرفه دیگه هم خالم با نی نی کوچولوش که فردا ١ ماهش میشه اومدن خونه مامانم اینا و ازونجایی که من و خالم هم سنیم نمیتونم تنهاش بذارم و همش باید پیشش باشم .فردا که گوشفند کشون داریم خونه بابام اینا.خونه مادر شوهرمم که دیگه همه ی خواهر برادرای همسری از این شهر و اون شهر اومدن و شلللللللللللللللوغه و همش به من زنگ میزنن که بیا بیا بیا.حالا موندم چطور و چجوری هر دو طرف رو از خودم راضی نگه دارم .هر چند خون...
24 مهر 1392

21 مهر (روز دوم)

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام. حرف خاصی ندارم.اومدم برنامه غذاییمو بذارمو برم صبحونه = --------------------------- ناهار = یک کف دست و نیم نون با ٢ قاشق املت .نمیدونم چرا یهو ازش  بدم اومد و نخوردم میوه =سیب  -کمی انگور -یک لیوان شیر با ٢ تا خرما و یک گردو - نارنگی شام = ٣ کف دست نون با میگو سرخ شده ( زیاد) -خیار شور - گوجه - سس قرمز(واااای چقدر خوشمزه بودو چقددددددددر خوردم و اصلانم پشیمون نیستم چون فردا راحت جبرانش میکنم). میوه =--------------------------------٢ لیوان اب پرتقال- ١ لیوان چایی نبات (پ. ر.ی.و.د شدم) ورزش = ٢ ساعت والیبال -١٠ دور دویدن دور زمین والیبال مکمل = ف...
22 مهر 1392

20 مهر (روز اول )

سلام اگه خدا بخواد میخوام یک رژیمه من در اوردی  رو کم و بیش بگیرم و از شر این ٦ کیلو راحت بشم . روز اول: صبحونه = یک فنجون قهوه ناهار = ٢ تا تخم مرغ ابپز - یکم اسفناج پخته - یک گوجه - ٢ کف دست نون - یک کاسه ماست میان وعده   = یک لیوان معجون( شیر -موز - پسته - نارگیل-عسل)- ادامس شام   = یک تکه  ران مرغ -با سالاد خیار و گوجه - یک کاسه ترشی میوه   = هندوانه -١ گلابی کوچک -١ لیمو ترش ورزش =١٥ مین پیاده روی -٣٠٠ تا طناب- ٥٠ تا دراز نشست     ...
20 مهر 1392

19 مهر (روز هفتم)

سلام حالم اصلا خوب نیست. ناراحتم.دلمم گرفته حسابی.خدایاااااااااااااااااااااااااااا اعصابم از خودم و رفتارام خورده امشب امروزو استراحت بودم نه ورزش و نه رژیمی در کار بود. فردا دیگه حسابی رژیمو ادامه میدم.دیگه هم اعصابمو سر مسائل بی اساس و بیهوده خورد نمیکنم. دعا کنین فردا که از خواب بیدار شدم خوبه خوب و رژیمی و شاد باشم.بای
20 مهر 1392

18 مهر (روز ششم)

سلااااام عزیزای من امروزم ٥/٧ بیدار شدم و ساعت ٨ تا ٥/٩ رفتم پیاده روی و ورزش. بعدشم رفتم خرید و پیش دوستم . ناهارم با دوستم  بیرون بودم .الانم دارم استراحت میکنم تا ٥/٣ برم والیبال.بچه ها ترتزوم امروز خراب بود نتونستم وزن کنم خودمو.عصری درستش میکنم.هرچند میدونم اضافه شده وزنم. دیگه میخوام تا شب چیزی جز اب و میوه نخورم اونم اگه خواستم. قووووووووووووووووووووووووول این هم جدولم: صبحانه  ٢ لیوان اب ........ م.و ادامس   نهار یک کف گیر پر برنج -ماهی و سالاد با سس مایونز   م.و  ---------------------   شام  -----------------------   ...
19 مهر 1392

17 مهر (روز پنجم)

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام چطورین دوستای بی معرفات من؟ خوبین؟ خوشین؟سلامتین؟ صبح همتون بخیررررررررر.ایشالله همیشه شاد وپر انرژی باشید و همیشه با فکر مثبت تمام کارای روزتون انجام بدین. خوب سمانه خانم قصه ی ما امروزم سحر خیز بود .امروز صبح ساعت 5/6 بیدار شدم و خوشکل کردمو و لباس ورزشیامو پوشیدمو رفتم پیاده روی. این دفعه هم تنهااااااا. ولی خیلی حال داد تا پارک ولیعصر پیاده رفتمو اونجا هم که خانم های زیادی داشتن ورزش میکردن و منم اصلا احساس تنهایی نکردمو با دل قرص 30 مین هم با وسیله ها ورزش کردم.و تو راه برگشنم یک نون تازه گرفتمو برگشتم .همسری هم امروز سرکار نرفت و اماده شد رفت کمک باباش پسته چینی و جمع اوریشون.دلم براش تنگ شده از ...
17 مهر 1392