ارشیدا جونمارشیدا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

ارشیدای مامانی

حرفهایی با خودم

سلام به همه ی دوستای خوبم حالتووون خووبه؟  امیدوارم حال همتون خوب باشه و هر کجای این دنیای بی وفا هستین خوش و خرم باشین و به تک تک ارزوهاتون برسین. امروز خیلی دلم گرفته بوووود خیلی الان ١ ساعتی میشه که بهترم. خودمو با کارای خونه سرگرم کردمو الانم اومدم تا اینجا باخودم حرف بزنم.اگه حوصله ی خوندن ندارین میتونین نخونین اخه طرفه صحبتهام خودمم. و میدونم شما اینطوری نیستین .بی برنامه نیستین و قدر زندگی رو میدونین. اومدم بگم که همتون رو دوست دارم و ارزوی من خوشحالی و راحتی و ارامش شماست. چرا که بزرگترین نعمت واسه ادم داشتن ارامش تو زندگیشه.طوری که ادم یک چایی واسه خودشو خونوادش بریزه و تو این سرما کناره اونها بشینه و با ارامش خاص اونو نو...
4 آذر 1392

سلام

سلااام دوستای خوبم .خوبین عزیزای من؟ خیلی خیلی سرم شلوغه ببخشید اگه کم بهتون سر زدم اما تا جایی که تونستم سعی کردم بخونمتون و نظراتون رو جواب بدم .فامیلای مامانم از کرج اومدن خونه مامانم و ما بیشتر وقتها اونجا هستیم که تنها نباشن. و اونجا دسترسی به نت ندارم.و بیشتر دارم کارای تایپ فصل دو پایان نامه رو انجام میدم.خلاصه حسابی درگیر .تا یادم نرفته اینم بگم گفته بودم واسه بارداری اقدام کردم این ماه بعداز ده روز عقب انداختن پرهون جون غافل گیرمون کرد.منم که همش فکر میکردم حتما خبریه و مدام بی بی چک میذاشتمو منفی میدیدم تا اینکه دوستام گفتن برم ازمایش بتا که منم دیروز رفتم ازمایش دادم و وقتی که داشتم میرفتم جواب رو بگیر...
3 آذر 1392

چرا که نه.......

سلام خوبم فقط اومدم بهتون بگم که حالم خوبه و مهمونامون که از کرج اومدن هنوز نرفتن و من یا دارم رو پایان نامم کار میکنم یا خونه مامانم پیش مهمونامونم. عزیزای من ببخشید بهتون نتونستم سر بزنم امااااا به زودی میامو همتونو با ذوق و شوق میخونم. دلم برا همتون تنگ شده همتووووووووووووووووووووووووووون.... وزنمم همچنان روی ٦٠ و٦١ نگه داشتم . ٢ ساعت والیبالمم یک روز در میون براهه. همتون رو دوست دارم و در اولین فرصت احتمالن فردا پس فردا میخونمتون. فعلا بااااااای
3 آذر 1392

مگه.....

* *اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند* *دیگر گوسفند نمی درند* *به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...* * * ** **اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!* ** * * *می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .* * عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد * *بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... * *بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . * *تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. * *تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود * *و معنای خداحافـظ، تا فردا ب...
21 آبان 1392

بیدار شو سمانه

سلام دوستای گلم که تا من بهشون سر نزنم انگار نه انگار دوستی به نام سمانه داشتن بیخیال امشب روی صحبت با خودمه با خوده خودم سمانه خانم تو خجالت نمیکشی همش ولگردی همش خوشگذرونه همش با دوستات همش با همسری همش خونه ی ابجی همش خونه مامانی ده ه ه ه ه ه ه  ه ه  بسه دیگه چته بیدار شوووووووووووووو بیدار شو میدونم همه ی اینارو خودت میدونی اما من وظیفه ی اینو دارم که از خواب بیدارت کنم و بهت بگم دیگه تنبلی بسه.همه ی دوستات شبانه روز دارن روی پروژشون کار میکنن اماااا تو بی خیاااال واسه خودت داری خوش میگذرونی و همش بار سنگینه استرس رو به دوشت میکشی اخه چرااااااا تو که میدونی اگه یک روز رو با کار روی پروژه بگذرونی چقدرررررررررر اون روز حالت خ...
19 آبان 1392

17 ابان

سلاااااااام اومدم بگم من خوبم امروزززززززززززززززز کلی خوردم وای دعوام نکنیناااااااا امروز کلی والیبال بازی کردم. اما در عوض کلییییییییی............
16 آبان 1392

16 ابان

سلام دوستان عرض خاصی ندارم امروزو کلا ول گشتم و تا ظهرم خواب بودم از خودم بدم میاد که هی برنامه میریزم و دوباره عمل نمیکنم خدا کنه فردا روز شروع کارام با انرژی باشه .انشالله امروز رژیمی نبودم ولی زیادم نخوردم.نمیدونم چرا از حال و هوای رژیم یه مدته اومدم بیرووووون. میخوام دوباره مثل قبل بشم رژیمی و سرزنده راستی بچه ها من که رژیم گرفتم و وزن خوبی رو هم از دست دادم همش از کمر به پایین لاغر شدم.در صورتی که من از کمر به پایین خیلی خوب بودم و دوست داشتم بالا تنم کوچیک تر بشه.چکار کنمممممممممممممم؟
16 آبان 1392

سمانه حاضررررررررررررررررررر

سلااااااااااااااااااام دوستای گل و گلابم خوبیییییییییین ؟ خوشیییییییییییییییییییییییییییییین؟سلامتیییییییییییییییین؟ من که خوبم، هر چند رژیمی نیستم و وزنمم نمیدوووونم اما یکمی هم خسته ام از کارای خونه ی خودم که خلاص شدم ، کارای اسباب کشی خواهرم به خونه ی خودشوووون شروع شد.دیروز و امروز رو کلا اونجا بودمو کمکش میدادم. اما از فردا میخوام به زندگی قبلم برگردم به دور از استرس و کارای یاد خونه و خستگی و کمر درد باشم.دو هفته شد که همش درگیر این بودم که همه چیو به حالت اوی برگردونم.یکم استرسم بابت قضیه حامله نشدنم دارم چرا که ٢ ماهه اقدام کردم و هنووووز خبری نشده.دو هفته هست که دست به لب تاپم و کارای پایان نامم نزدم و این استرسش سختتره واسم.این...
15 آبان 1392

دلیل غیبتم

سلام دوستای عزیزتر از جونننننننننننننننم خوبید؟ سلامتین؟ اومدم یک سلام بدمو برم لالا. براتون که گفتم بخاریم اتیش گرفت. تا ساعت ١٢ امشب درگیره تمیز کردن خونه بودیم منو همسری. کل خونه رو جمع کردیم همه وسایلو تمیز کردیم قالیهارو دادیم بشورن .دیوارا سرامیکا وووووو خلاصه جای جای خونم بخاطر این اتفاق نو و شیک و تمیز شد.یعنی جون واسم نمونده دکور هال رو هم عوض کردیم خیلی با حال شده کلی کیف کردیم. امروزو کلا تو اشپزخونه بودم قبل از امیز کردنش انگار یک بمب توش منفجر شده اینقدر که بهم ریخته و دوده ای بود.تا ساعت 12 شب کارم تموم شد و رفتم حموم و الانم ساعت 3 بامداده که اومدم از خودم بهتون خبر بدم. راستی بچه ها وقتی همسریم از سر کار برگشت اشپزخون...
13 آبان 1392

دهه عوض کردمممممممم آخخخخخخخ جون

سلامممممممممممممممم این پست رو پشت بنده پست قبل دارم مینویسم .چرا که خوشحالم چرا که به هدفم دارم نزدیک میشم. الان یک هفته هست که میرفتم رو ترازو و همش وزنمو میدیدم که ٦٠ هست یا ٥٩ اصلا باورم نمیشد و شک کرده بودم به ترازوم  و همش میگفتم ترازوم خراب شده چرا که  باطریش تموم شده بود و باطری نو گذاشته بودم روش  و باور نمیکردم که ٦٠ کیلو شده باشم خلاشه شب قبل از اتیش گرفتن بخاریم یک وزنه ٢٠ کیلویی رو ترازوم گذاشتم و دیدم فیکس ٢٠ رو داره نشوووون میده .سریع رفتم رو ترازو دیدم بله ٦٠ کیلو رو نشون داد از خوشحالی داشتم پرواز میکردم و کلیییی انرژی گرفتم اخه در کماله نا امیدی خدا امیدوارم کرد و همین شدکه دیروزو رعایت کردم و امروز ع...
8 آبان 1392